اخطار: آخرین موجودی فعلی!
تاریخ در دسترس بودن
محصول جدید
2 قلم قلم
فرهنگ نامه بصیرت (عربی - فارسی)
دریافت کننده :
* فیلدهای مورد نیاز
یا انصراف
سال نشر | 1395 |
نوبت چاپ | چهارم |
تعداد جلد | 1 جلدی |
نویسنده | محمد محمدی ری شهری |
مترجم | حمیدرضا شیخی |
شمارگان | 500 |
ناشر | انتشارات دارالحدیث |
شابک | 978-964-493-478-0 |
پيشگفتار
فرهنگنامه، كتابى است كه در آن، دانش، فرهنگ[۱] و حكمت باشد و فرهنگ نامه بصيرت، قطرهاى از درياى بيكران علوم و معارف ناب اسلامى و مَدخَلى[۲] ديگر از دانشنامه قرآن و حديث است كه به صورت مستقل، منتشر مى شود. در اين دانشنامه، واژه ها و اصطلاحاتى كه در قرآن و احاديث، كاربرد فرهنگى گسترده اى دارند، به ترتيب الفبايى، با نظمى نوين و با ذكر نمونه كاربردها (شواهد)، معناشناسى و تحليل و تبيين مى گردند. در لابه لاى اين دانشنامه، برخى مَدخلها، از كاربرد فرهنگى ويژه و بَسامد استفاده بالايى برخوردارند. بدين معنا كه عموم مسلمانان و يا گروه هاى خاصّى از آنان، به صورت شبانه روزى و گسترده، با آنها، سر و كار دارند. از اين رو، به منظور تصحيح و تقويت فرهنگ عمومىِ جوامع اسلامى، ضرورى است معارف مربوط به اينگونه واژه ها و اصطلاحات، به صورت «كتابِ همراه» و «كتاب راهنما»، در اختيار همگان قرار گيرد.
با اين نگاه، مَدخَلهايى از اين دست- كه گفتيم-، به صورت كتابهايى مستقل و در اندازه هايى كه حمل و مطالعه آن آسان باشد، در اختيار علاقه مندان قرار مىگيرند.
گفتنى است كه در اين سلسله آثار، براى آنچه مربوط به رفتار يا احوال خاص است (مانند: ادب، اذان، شادى و آرزو)، نام «فرهنگنامه» و براى آنچه مربوط به گروههاى اجتماعى (مانند:
كارگران، بسيجيان، جوانان و كودكان) مى شود و يا آموزه هاى حكيمانه پيشوايان بزرگ اسلام يا حكماى بزرگ الهى (چون لقمان حكيم) را ارائه مى نمايد، نام «حكمت نامه» را برگزيديم.
فرهنگ نامه بصيرت، چهارمين كتاب از مجموعه فرهنگ نامه هايى است كه با هدف تصحيح و تقويت فرهنگ ارزشهاى رفتارى، در دست تدوين اند.
گفتنى است كه تأكيد اخير مقام معظم رهبرى بر ضرورت تقويت «بصيرت»[۳] در فضاى كنونىِ جامعه، ايجاب مى نمايد كه بدين منظور، رهنمودهاى جامع و سازنده قرآن و اهل بيت عليهم السلام درباره بصيرت، در اختيار همه علاقه مندان (بويژه نسل جوان و نخبگان) قرار گيرد. ايشان در اين باره فرمودند: ملّتى كه بصيرت دارد، [و] مجموعه جوانان كشور، وقتى بصيرت دارند، آگاهانه حركت مىكنند و قدم برمىدارند .... بصيرتْ وقتى بود، غبارْآلودگى فتنه نمى تواند آنها را گمراه كند، ... [و] به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود، انسان، و لو با نيّت خوب، گاهى در راه بد، قدم مىگذارد. شما در جبهه جنگ، اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشه خوانى بلد نباشيد، اگر قطب نما در اختيار نداشته باشيد، يك وقتْ نگاه مىكنيد [و] مىفهميد در محاصره دشمن قرار گرفته ايد؛ راه را عوضى آمده ايد؛ دشمن [دارد] بر شما مسلّط مىشود. اين قطب نما، همان بصيرت است.
در زندگى پيچيده اجتماعى امروز، بدون بصيرت، نمى شود حركت كرد. جوانها بايد فكر كنند، بينديشند، [و] بصيرت خودشان را افزايش بدهند .... متعهدان موجود در جامعه ما ...، از دانشگاهى و حوزوى، بايد به مسئله بصيرت، اهميّت بدهند:
بصيرت در هدف، بصيرت در وسيله، بصيرت در شناخت دشمن، بصيرت در شناخت راههاى جلوگيرى از اين موانع و ....
بصيرت، يعنى اين كه بدانيد چه مىخواهيد، تا بدانيد چه بايد با خودتان داشته باشيد ....
جوانان عزيز! هر چه مىتوانيد، در افزايش بصيرت خود، [و] در عمق بخشيدن به بصيرت خود، تلاش كنيد و نگذاريد دشمنان، از بى بصيرتى ما استفاده كنند.[۴]
بى ترديد، يكى از مهمترين رازهاى شكست حكومت امام على عليه السلام، سوء استفاده دشمنان از بى بصيرتى هواداران ايشان بود، در گزارشى آمده كه امام در اين باره مىفرمايند:
يا أهلَ الكوفَةِ، مُنيتُ مِنكُم بِثَلاثٍ وَ اثنَتَينِ: صُمٌّ ذَوُو أسماعٍ، و بُكمٌ ذَوُو كَلامٍ، و عُميٌ ذَوُو أبصارٍ، لا أحرارُ صِدقٍ عِندَ اللِّقاءِ، و لا إخوانُ ثِقَةٍ عِندَ البَلاءِ.
اى كوفيان! من به سه خصلت [كه در شما هست] و دو خصلت [كه در شما نيست]، گرفتار آمده ام: گوش داريد، امّا كَريد، و زبان داريد، امّا لاليد، و چشم داريد، امّا كوريد. [و امّا آن دو خصلتى كه نداريد:] نه هنگام ديدار، آزاد مردانى هستيد صادق، و نه به گاه سختى، برادرانى مورد اعتماد.[۵]
بر پايه اين سخن، جامعه اى كه از بصيرت لازم برخوردار باشد، نه تنها حق را مىبيند و باطل را در چهره هاى گوناگونْ تشخيص مىدهد، بلكه عملًا از حق، جانبدارى مىكند و از پيشوايان حق، اطاعت مىنمايد. چنين جامعه و مردمى، با رهبران الهى، صادقانه رفتار مىكنند و در عوض، در سختىها و مشكلات، مورد اعتماد آنهايند و در دام دشمنان قرار نمى گيرند.
اما مردمى كه امام على عليه السلام بر آنها، حكومت مى كرد به دليل آن كه فاقد بصيرت بودند، به سادگى در دام دشمن مى افتادند، آنها نمى توانستند چهره روشن و زيباى حق را مشاهده كنند. از اين رو، نه از حق، جانبدارى مىكردند و نه از امام خويش فرمانبَرى داشتند. با امام خود، يكرنگ نبودند و امام نيز نمى توانست در بحرانها به آنها اعتماد كند.
اين گونه بود كه حكومت امام على عليه السلام، در اثر بى بصيرتى ياران ايشان و مردم آن دوران، شكست خورد و در تاريخ اسلام، حكومت ديگرى كه در ساختار، اندك شباهتى به آن داشته باشد، پديد نيامد، تا پس از قرنها تلاش و مجاهدت، به بركت رهبرى امام خمينى رحمه الله، در جامعه ايرانى، بصيرتى پديد آمد كه در پرتو آن، مردم، حق را ديدند و با نهايت صداقت، از پيشواى خويش اطاعت و از حق، جانبدارى كردند و امام رحمه الله با اعتماد به خدا و همراهى چنين مردمى توانست انقلاب اسلامى را در ايران، به پيروزى برساند، مردمى كه در وصيّتنامه سياسى- الهىِ خود، در باره آنها فرموده است:
من با جرئت، مدّعى هستم كه ملّت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر، بهتر از ملّت حجاز در عهد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و كوفه و عراق در عهد امير المؤمنين و حسين بن على- صلوات اللَّه و سلامه عليهما- مىباشند.[۶]
بدينسان، انقلاب بزرگ و شكوهمند اسلامى، در ايران، تحقق يافت و با الهام گرفتن از الگوى حكومت علوى، به شكل گيرى نظام جمهورى اسلامى انجاميد.
بى ترديد، تثبيت نظام جمهورى اسلامى در ايران، محصول بصيرت جامعه ايرانى و تداوم اين نظام نيز در گرو بصيرت اكثريت قاطع اين مردم است، و هدف مقام معظّم رهبرى حضرت آية اللَّه خامنه اى از تأكيد بر ضرورت برنامه ريزى براى افزايش بصيرت همگان و بويژه نسل جوان، چيزى نيست جز ادامه يافتن اين راه، تا روزى كه پرچم جمهورى اسلامى، به دست صاحب اصلى آن، حضرت بقية اللَّه الأعظم- أرواحُنا فِداه و عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَه- داده شود و البته آن روز نيز، عنصر اصلى در جهانى شدن اسلام و ارزشهاى اسلامى، «بصيرت» خواهد بود. امام على عليه السلام، بر پايه آنچه در نهج البلاغه آمده، با اشاره به آن روز، چنين مىفرمايد:
... حَتّى إذَا اخلَولَقَ الأَجَلُ، وَ استَراحَ قَومٌ إلَى الفِتَنِ، و أَشالوا عَن لَقاحِ حَربِهِم، لَم يَمُنّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبرِ، و لَم يَستَعظِموا بَذلَ أنفُسِهِم فِى الحَقِّ، حَتّى إذا وافَقَ وارِدُ القَضاءِ انقِطاعَ مُدَّةِ البَلاءِ، حَمَلوا بَصائِرَهُم عَلى أسيافِهِم، و دانوا لِرَبِّهِم بِأَمرِ واعِظِهِم.
... تا آن كه پايان مهلت، نزديك مىشود و گروهى آسايش خويش را در آشوب مى جويند و در پيجويى فتنه، تخمِ جنگ مى افشانند. [در اين حال، آن رهيافتگانِ روشن بين و صاحب بصيرت،] به خاطر شكيبايى خود [در پيكار با باطل]، بر خدا منّتى نمى نهند، و جانفشانى هاى خويش را در راه حق، بزرگ نمى پندارند تا آن كه چون قضاى الهى به تمام شدن مدّت بلا و آزمايش تعلّق گيرد، [بصيرت] بينش هاى خود را بر سرِ شمشيران مى نهند [و بصيرت خود را پشتوانه سلاح و قدرت خود قرار مىدهند] و به فرمان اندرزگوىِ خويش[۷] مطيع پروردگار خود مىگردند.[۸]
اميدْ آن كه همگان، بويژه نخبگان، براى زمينه سازى آن روز، به مسئوليت الهى خود عمل كنند، تا هر چه زودتر، آن روز موعود، فرا رسد.
بارى، فرهنگ نامه بصيرت، گامى كوتاه در راه فرهنگسازى «بصيرت» و زمينه سازى براى جامعه مهدوى است. در اين فرهنگ نامه، مسائل مهمى مانند: واژه شناسى بصيرت، تعريف بصيرت، ارزش بصيرت، خاستگاه هاى بصيرت، عوامل افزايش بصيرت، آثار بصيرت، زيانهاى فقدان بصيرت و موانع بصيرت، از نگاه قرآن و حديث، ارائه مىگردد.
شايان ذكر است كه متن آيات و روايات اين مجموعه، با همكارى محقّقان پژوهشكده علوم و معارف حديث گردآورى شده است كه از ايشان و ديگر همكارانى كه در «پژوهشكده علوم و معارف حديث»، در ساماندهى اين اثر سهيم بوده اند، و نيز مترجم گرانقدر، آقاى حميدرضا شيخى- كه با ترجمه روان و زيباى خود، فهم آيات و احاديث اين فرهنگ نامه را براى پارسى زبانان ميسّر ساخت-، صميمانه سپاسگزارم و از خداوند منّان، براى آنان پاداشى فراوان و درخور فضل و كرامتش، مسئلت دارم.
ربّنا! تقبّل منّا؛ إنّك أنت السميع العليم.
محمدى رى شهرى
۲۸ مهر ماه ۱۳۸۸
اوّل ذى قعده ۱۴۳۰
[۱] ( ۱). فرهنگ: علم؛ دانش؛ ادب؛ تربيت؛ پديده كلّى پيچيدهاى از آداب، رسوم، انديشه، هنر و شيوهزندگى كه در طىّ تجربه تاريخى اقوام، شكل مىگيرد و قابل انتقال به نسلهاى بعدى است( ر. ك: لغتنامه دهخدا، فرهنگ معين و فرهنگ بزرگ سخن).
[۲] ( ۲). در دانشنامهها، به هر واژه اصلى كه توضيحى( مقالهاى) در ذيل خود دارد،« سَرواژه» يا« مَدخَل» مىگويند. به مجموع سرواژه و توضيح، بر روى هم، نيز« مدخل» گفته مىشود( ر. ك: فرهنگ بزرگ سخن).
[۳] ( ۱). بصيرت: آگاهى؛ دانايى؛ بينش؛ ژرفنگرى؛ روشنبينى.
[۴] ( ۱). سخنان مقام معظم رهبرى حضرت آية اللَّه خامنهاى- مدظله- در جمع مردم چالوس و نوشهر، به تاريخ ۱۵/ ۷/ ۱۳۸۸.
[۵] ( ۱). ر. ك: ص ۱۲۱ ح ۱۳۲.
[۶] ( ۱). صحيفه امام: ج ۲۲ ص ۴۱۰.
[۷] ( ۱). گفتنى است كه برخى شارحان نهج البلاغة، به قرينه جملات بعدى خطبه، مقصود از« اندرزگو» را« پيامبر صلى الله عليه و آله» گرفتهاند؛ ليكن به نظر مىرسد كه آن جملات، بخش ديگرى از سخنان امام عليه السلام است كه توسّط سيّد رضى، انتخاب و تقطيع شده و بلا فاصله پس از بخش مورد نظر ما قرار گرفته است و همان طور كه در منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة( ج ۹ ص ۱۳۲) آمده و به قرينه عنوان خطبه، مقصود، حضرت بقيّة اللَّه الأعظم امام مهدى- أرواحُنا فِداه- است.
[۸] ( ۲). ر. ك: ص ۱۱۰ ح ۱۲۱.