ماه در آب

این محصول در انبار موجود نیست

  • بهره گيرى از قالبهاى نوين مى تواند بيش از پيش به گسترش فرهنگ حديثى در ميان عموم يارى رساند. به جهت تأثيرگذارى مَثَل، در قياس با گونه هاى ديگر كلامى، اين قالب به منظور ترويج فرهنگ حديثى برگزيده شد.

جزییات بیشتر

محصول جدید

ریال 25.000

مشخصات

سال نشر 1387
نوبت چاپ دوم
تعداد جلد 1

اطلاعات بیشتر

سنّت معصومان عليهم السلام ميراث شريف ايمان و فضيلت براى انسانهاى حقيقت طلب است و جامِ جانِ مشتاقان را از شراب جانفزاى معنويّت و حكمت سرشار مى كند. حقجويان و خداطلبان هماره در روشناى قدسى سخن معصومان عليهم السلام به پاكيها و نيكيهاى جاويدان راه برده اند. بر خوان گسترده «قال المعصوم»، هم فرزانگانْ طعام دانايى خورده اند و هم كوتاه دستان ريزه خوارى كرده اند. و چنين است كه مى بينيم سنّت، پس از كلام روحانى وحى، به سان دومين مأخذ دينى مسلمانان ، سهمى سهمگين در توصيف حقيقت دين و بالندگى و شكوه علوم اسلامى داشته است.

 با وجود نياز فزاينده انسان معاصر به معنويّت و اخلاق و نيز به رغم آنكه همگان پذيرفته ايم كه احاديث از جمله متون اساسى دين است، اما چنان كه سزاوار است به آن اقبال نشده، در عرضه روشنگرانه و فراگير آن به نسل نو تلاشى درخور به ظهور نرسيده است.

 بهره گيرى از قالبهاى نوين مى تواند بيش از پيش به گسترش فرهنگ حديثى در ميان عموم يارى رساند. به جهت تأثيرگذارى مَثَل،

 در قياس با گونه هاى ديگر كلامى، اين قالب به منظور ترويج فرهنگ حديثى برگزيده شد. همچنين دانشجويان رشته هايى كه در متون درسى آنان ، واحد درسى «تأثير قرآن و حديث بر ادبيات پارسى» ارائه مى شود نيز مى توانند از اين مجموعه استفاده كنند.

 مجموعه هايى كه ، به عنوان بررسيهاى تطبيقى ، به تأثير حديث بر ادبيات عاميانه ايران پرداخته باشد ، بسيار اندك است . در اين ميان اگر چه فضل تقدّم با كسانى است كه پيش از اين گام در اين راه نرفته نهاده اند ، اما درباره مجموعه حاضر نيز ، متواضعانه ، بايد بگوييم كه نمايانگر تلاشى تا حدّ امكان دقيق ، روشمند و همه جانبه است كه هم خوبيهاى تلاشهاى پيشين را دارد و هم از نقايص احتمالى آنها ، به اندازه توان ، بركنار است .

 در سامان يافتن اين مجموعه، از لطف دوستان و همكارانى ، كه نام آنان را به نشانه سپاس مى آوريم ، برخوردار بوده ايم: حجج اسلام، آقايان سيدابوالقاسم حسينى (ژرفا) ، سيد محمّد كاظم طباطبايى، قاسم جوادى، محمدرضا موحدى و هادى خالقى با مطالعه پيش از انتشار ، ما را از نظرهاى سودمندشان بهره مند ساختند. از همه آنان سپاسگزاريم.

 هادى ربانى

 معاون اطلاع رسانى

 مركز تحقيقات دار الحديث

مقدمه

 وَ تِلكَ الأمثالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعقِلُهَآ إِلاَّ العَالِمُونَ؛ [۱] اين مَثَلها را براى مردم مى زنيم و جز دانشوران آنها را درنمى يابند .  

 «مَثَل» يكى از گونه هاى سخن و از كهن ترين تراوشهاى انديشه فرهيختگان نامور يا بى نشان است و وظيفه انتقال سريع مفاهيم را بر عهده دارد . مَثَل ، عصاره فرهنگ ملّتها است كه در عبارتهايى كوتاه و رسا به ظهور مى رسد و اغلب در پسِ آن ، داستان يا حادثه اى نهفته است .

 مَثَل جمله اى است مختصر و مشتمل بر تشبيه يا كنايه يا مضمون حكيمانه كه به سبب روانى لفظ و روشنى معنا و لطافت تركيب، شهرت عمومى يافته [۲] ، همگان از آن در گفت و شنود روزانه استفاده مى كنند و به اين وسيله معقولى را محسوس كرده يا موهومى را به تصوير مى كشند تا در روان مردم بهتر جاى گيرد. تأثيرگذارى مَثَل بيشتر از گونه هاى ديگر كلام است و، در حقيقت ، راهى است ميان بُر و كم هزينه

 براى رسيدن به هدف كه هدايت يا گمراهى كسى باشد:  يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا؛ [۳] بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را راهنمايى مى كند.

 رازِ ماندگارى مَثَلها نيز يكى استفاده عمومى از آن است كه سينه به سينه از نسلى به نسل بعد انتقال مى يابد و دهان به دهان باز گو مى شود تا به دوران كنونى مى رسد . ديگر اينكه هميشه پيامها و حكمتهايى كه در قالب هنر به مردم عرضه شده اند ، ماندگارتر بوده است. از همين رو مَثَل ، به دليل وجود ظرافتهاى هنرى در پيدايش، شكل گيرى لفظ ، موسيقى و نحوه بيان، مانا شده است.

حكمت، مَثَل و ضرب المَثَل

گاه گوينده اى پند ، دستور ، قاعده اى اخلاقى يا سخن حكيمانه اى را بيان مى كند كه حكمت نام مى گيرد. اين حكمت ، گاه شايستگى طرح در جايگاههاى مختلف و لياقت مَثَل شدن را به دست مى آورد و شهرت و كاربردى عمومى مى يابد. در چنين مواردى آن را مَثَل مى نامند . امّا ضرب المثل ، مانند ارسال المَثَل [۴] ، صنعتى ادبى و به معناى آوردن مثل و مثل زدن و داستان زدن [۵] است؛ مانند آنچه در اين بيت آمده است:

 

               

               

 در مقامى كه كند روى كنايه به عدوضرب شمشير ندارد اثر ضربِ مَثَل [۶]

 «ضرب المَثَل» در اصل همان «ضربِ مَثَل» است كه با وام گيرى از زبان عربى به صورت «ضرب المثل» در آمده و بعد به نادرست بر «مَثَل» نيز اطلاق شده است .

 ضرب المَثَل به نامهاى : مَثَل ساير ، داستانْ زد و زبانزد نيز خوانده مى شود . [۷]

پيشينه

رابطه ميان مَثَلها و آموزه هاى دينى هر ملّت ، گستره اى است كه ذهن دو گروه از ملّت ها را برانگيخته است: دغدغه هاى دينى، گروه نخست را واداشته تا درباره تأثيرات آن بر فرهنگ ملتها تحقيق كنند . اين گروه از آموزه هاى دينى آغازيده، تأثير آن را بر مَثَلها بررسيده اند. گروه ديگر ، اديبان و ادب دوستان اند كه به مَثَلها و پيشينه پيدايش آن علاقه مندند . اين گروه نيز از مَثَلها آغازيده، تأثيرپذيرى آن را از آموزه هاى دينى جستجو كرده اند.

 در ارتباط ميان سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام و مثلهاى فارسى نيز چنين زمينه اى وجود دارد و تلاشهايى نيز به ظهور رسيده است. اين تلاشها را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد:

 ۱ . برخى مَثَلها منشائى عربى دارند و به واسطه به كاربردن آنها از سوى اهل بيت عليهم السلام ، به فرهنگ فارسى نيز راه يافته اند؛ مانند: آخرُ الدَّواءِ الكَىّ ؛ [۸] يعنى : واپسين درمان ، سوزاندن است.

 ۲ . پاره اى از مَثَلها كه در سخنان اهل بيت عليهم السلام با لفظ «مَثَل» و مانند آنها آمده است ؛ مانند: مَثَلُ أهلِ بَيتِى مَثلُ سَفينَةِ نُوحٍ ... [۹] اين گونه از مثل در اصطلاحات ادبى «تشبيه» نام دارد . [۱۰]

 ۳ . برخى از مَثَلها حكمتهاى موجود در سخنان اهل بيت عليهم السلام بوده اند و نويسندگان از آنها به عنوان جملاتى كه سزاوار مَثَل شدن اند ، سود جسته اند ؛ مانند : آفةُ الحَديِثِ الكِذبُ ؛ [۱۱] يعنى : آفت سخنگويى ، دروغ است.

 ۴ . پاره اى از مَثَلهاى فارسى اقتباس از سخنان اهل بيت عليهم السلام بوده يا نظير آنها در سخن معصومان عليهم السلام وجود دارد . اين بخش خود به دو شيوه طرح شده است: شيوه نخست ، مَثَلهاى مكتوبى است كه در كتب ادبى يا مجموعه هاى امثال و حِكَم وجود دارد و در آنها مقدار كاربرد و رواج براى نويسندگان مهم نبوده است. شيوه دوم ، مَثَلهاى رايج در عرف خاص يا عام است كه نويسندگان فقط از آنها استفاده كرده اند.

 برخى نويسندگان در آثارشان ، با توجه به تقسيم بندى بالا ، يك يا چند دسته از اين موضوع را بررسى كرده اند ، و برخى ديگر توجهى به اين زمينه ها نداشته اند و از هر دسته، بخشى را در آثارشان آورده اند.

شيوه گردآورى و تحقيق

اساس كار در اين مجموعه، شيوه چهارم ارتباط ميان حديث و مَثَل است . سعى كرده ايم مَثَلهاى رايج و غير رايج را از حكمتها برگيريم و حتى الامكان مَثَلهاى رايج را بياوريم. مَثَلهايى انتخاب شده است كه ميان آنها و حديث رابطه اى آشكار وجود داشته است.

 اگر مَثَل يا حديثى و يا رابطه ميان آنها نيازمند توضيحى بوده، آن توضيح آورده شده است . مأخذ اين توضيحات نيز از ميان منابع اصلى امثال و حكم گزينش شده است.

 اساس كار ، آوردن مثلهاى فارسى رايج در ميان مردم بوده است، جز در موارد اندكى كه برخى از عبارتهاى عربى همچون مَثَلهاى فارسى در ميان فارسى زبان رايج بوده است ؛ مانند: خَيرُالامورِ أوسطُها .

 كتاب بر اساس الفباى مَثَلها تنظيم يافته است ، سپس در ذيل هر مَثَل ، به حديث مرتبط و ترجمه و مأخذ آن اشاره شده است .

 در تدوين اين كتاب، كتابهاى مرجع در امثال و حِكَم فارسى و محاورات عاميانه فارسى بررسى شده است. براى اين كار ، نخست مَثَلهايى كه احتمال داده مى شد از حديث اقتباس شده باشد و يا يافتن نظير آن در مجموعه هاى حديثى ممكن بود، گردآورى شد . سپس با جستجو در كتابها و نرم افزارهاى حديثى ، احاديث مناسب براى آنها آورده شد. براى اين كار ، نخست متون مرجع و سپس پژوهشهاى جديد بررسى شد. در پانوشت و كتابنامه به منابع استفاده شده اشاره شده است.

 پيش از مطالعه كتاب اشاره به چند نكته لازم مى نمايد :

 ۱ . كنارهم قرار گرفتن حديث و مَثَل در اين مجموعه ، محصول مطالعه ، فكر و برداشت مؤلّف است . ممكن است مؤلف در ايجاد اين رابطه دچار اشتباه شده باشد كه گوشزد كردن آنها از طرف خوانندگان محترم ، لطفى بزرگ است .

 ۲ . رابطه بين حديث و مَثَلها در اين مجموعه گاه صريح است و به راحتى دانسته مى شود . گاه نيز اين رابطه چنان است كه مَثَل ، عام است و در موارد مختلف استفاده مى شود و حديث به يكى از مصاديق آن اشاره دارد ، و گاه برعكس است ؛ يعنى حديث شامل موارد متعدد است و مَثَل ، مصداق يكى از موارد آن است .

 ۳ . چگونگى ارتباط ميان مَثَل و حديث يا به صورت اقتباس [۱۲] و تلميح [۱۳] است؛ يعنى جزيى از كلمات حديث يا ترجمه كامل آن و يا جزيى از ترجمه آن ، در مَثَل به كار رفته كه با كلمه «برگرفته» نمايانده شده است . يا اينكه مَثَل شبيه حديث است . اين موارد را ، كه مى توان آن

 را از باب توارد [۱۴] شمرد، با كلمه «نظير» شناسانده ايم .

 ۴ . مَثَلها در مكانها و زمانهاى مختلف به گونه هاى متفاوت بيان مى شود و در هر منطقه و شرايط ، حالت و آهنگ خاص خود را مى طلبد. در اين مجموعه ما يك شكل از مَثَل را آورده ايم . در حد امكان سعى كرده ايم مَثَلها را به صورت مصدرى بياوريم .

 ۵ . در اين مجموعه تركيبهايى را مى يابيد كه جنبه كنايه [۱۵] بودن آن بيشتر جلوه مى كند تا حالت مَثَلى آن . بايد دانست كه مرز دقيق ميان پاره اى از اين دوگونه بيانى آشكار نيست . [۱۶] ما ، در اينجا فقط كنايه هايى را آورده ايم كه به عنوان مَثَل ميان مردم رواج دارد ؛ بنابراين ، جمله هاى كنايى هرگاه رايج الاستعمال باشند ، مَثَل هستند . [۱۷]

 ۶ . برخى از مثلها در حقيقت پاره اى از شعر است كه به شكل مثل به كار مى رود . در حدّ امكان شاعران اين شعرها را شناسانده ايم .

 ۷ . در صورتى كه كلمه يا كلماتى از يك مثل به صورت ديگرى نيز مشهور باشد ، آن را داخل پرانتز آورده ايم .

 ۸ . مأخذ مثلها در پانوشت نشان داده شده است؛ جز تعداد اندكى كه از مثلهاى شفاهى برگرفته شده است و در منابع مكتوب ، نشانى از آنها نيست .

 ۹ . آنچه در اين مجموعه آمده است ، تمامى مواردِ موضوعِ موردِ بررسى نيست و اين دفتر همچنان باز خواهد بود .

دامنه

در تدوين اين مجموعه ، نخست منابع اصلى مَثَلهاى فارسى، به روشى كه اشاره شد، مطالعه شد . اين منابع عبارت اند از : امثال و حكم، [۱۸] كتاب كوچه، [۱۹] قند و نمك، [۲۰]

 فرهنگ فارسى عاميانه، [۲۱] داستان نامه بهمنيارى ، [۲۲] و دوازده هزار مَثَل فارسى . [۲۳] ساير منابع مربوط به اين موضوع نيز بررسى شد . مشخصات اين آثار در پانوشت ها آمده است .

 در پايان بر خود لازم مى دانم از آقاى هادى ربّانى ، كه طرح اصلى كتاب از ايشان است و در طىّ تحقيق همواره از راهنماييهاى ايشان بهره مند بوده ام، سپاسگزارى كنم .سيدمحسن موسوى

 

[۱] عنكبوت(۲۹): آيه ۴۳ .

[۲] داستان نامه بهمنيارى ، ص يو .

[۳] بقره(۲)، آيه ۲۶.

[۴] «ارسال المَثَل» آن است كه عبارت نظم يا نثر را به جمله اى كه مَثَل يا شبيه مَثَل و متضمن مطلبى حكيمانه است بيارايند و اين صنعت همه جا موجب آرايش و تقويت بنيه سخن مى شود . (فنون بلاغت و صناعات ادبى ، ص ۲۹۹)

[۵] لغت نامه دهخدا ، ج ۹ ، ص ۱۳۳۶۸ .

[۶] محمّد عوفى .

[۷] دانشنامه ادب فارسى ، ج ۱ ، ص ۵۷۳ .

[۸] نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۸ .

[۹] پيامبر صلى الله عليه و آله؛ كنزالعمّال ، ح ۳۴۱۵۱ .

[۱۰] تشبيه آن است كه چيزى را به چيزى در صفتى مانند كنند . (فنون بلاغت و صناعات ادبى ، ص ۲۲۷)

[۱۱] پيامبر صلى الله عليه و آله؛ المحاسن ، ج ۱ ، ص ۱۷ .

[۱۲] «اقتباس» در اصل لغت به معناى پرتو نور و فروغ گرفتن است ؛ چنانكه پاره اى از آتش را بگيرند و با آن آتش برافروزند و يا از شعله چراغى ، چراغ ديگر را روشن كنند ، و به اين مناسبت ، فراگرفتن علم و هنر و ادب آموختن يكى از ديگرى را «اقتباس» مى گويند ، و در اصطلاح اهل ادب آن است كه حديثى يا آيتى از كلام اللّه مجيد يا بيت معروفى را بگيرند و چنان در نظم و نثر بياورند كه معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت و انتحال .

[۱۳] «تلميح» يعنى به گوشه چشم نگريستن ، و در اصطلاح بديع آن است كه گوينده در ضمن كلام به داستانى يا مثلى يا آيه و حديث معروف اشاره كند ، و تفاوت آن با اقتباس اين است كه در اقتباس، عين عبارت يا قسمتى از آن را كه حاكى يا دليل بر تمام جمله اقتباس شده باشد مى آورند ؛ در حالى كه در تلميح اشاره به مضمون و معناى آن است . (فنون بلاغت و صناعات ادبى ، ص ۳۸۳ ـ ۳۸۶) .

[۱۴] «توارد» به معناى رسيدن دو نفر است با يكديگر در يك جاى و از يك سرچشمه آب گرفتن، و در اصطلاح آن است كه دو شاعر [يا گوينده] بدون اطلاع و آگاهى از حال يكديگر شعرى [يا سخنى] را عين هم ساخته باشند . (فنون بلاغت و صناعات ادبى ، ص ۳۹۳)

[۱۵] «كنايه» در لغت به معناى پوشيده سخن گفتن و در اصطلاح سخنى است كه داراى دو معنى قريب و بعيد باشد و اين دو معنى لازم و ملزوم يكديگر باشند ، پس گوينده، آن جمله را چنان تركيب كند و به كار برد كه ذهن شنونده از معنى نزديك به معنى دور منتقل گردد . (فنون بلاغت و صناعات ادبى ، ص ۲۵۶)

[۱۶] ضرب المَثَلها و كنايه هاى مازندران ، ص ۱۱ .

[۱۷] داستان نامه بهمنيارى ، ص كز .

[۱۸] دهخدا ، على اكبر امثال و حكم ، اميركبير، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ۴ جلد، ۲۰۶۴ ص.

[۱۹] شاملو ، احمد ، كتاب كوچه ، مازيار، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ۱۱ جلد (تا حرف جيم).

[۲۰] شهرى ، جعفر ، قند ونمك ، اسماعيليان، چاپ اوّل، ۱۳۷۰، ۸۲۰ ص.

[۲۱] نجفى ، ابوالحسن ، فرهنگ فارسى عاميانه ، نيلوفر، چاپ اوّل، ۱۳۷۸ش، ۲ جلد، ۱۵۲۶ ص.

[۲۲] بهمنيار ، احمد ، داستان نامه بهمنيارى ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ اوّل ، ۱۳۶۱ ش ، ۱۱۳۸ص .

[۲۳] شكورى زاده بلورى ، ابراهيم، دوازده هزار مَثَل فارسى ، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، ۱۳۸۰ش، ۵۷۴ص.